در روزهای اخیر، رییسجمهور و معاون اول وی با لحنی جدی و قاطع اعلام کردند که «ساختمانهای دولتی باید انرژی خود را از طریق پنلهای خورشیدی تأمین کرده و بهمرور از شبکه برق عمومی جدا شوند». ایدهای که در ظاهر، یک گام بلند به سمت توسعه پایدار، کاهش مصرف برق شبکه، و حرکت بهسوی انرژیهای تجدیدپذیر به شمار میآید، اما وقتی پای تحلیل فنی و بررسی واقعیتهای اجرایی به میان میآید، این وعده بیشتر به یک شوی رسانهای شبیه است تا سیاستی دقیق و عملیاتی.
سیاستگذاری بدون زیرساخت برایر است با شعاردادن به جای عمل
نخست باید پرسید، اساساً این تصمیم چگونه، توسط چه نهادهایی و بر مبنای کدام مطالعات کارشناسی اتخاذ شده است؟ آیا وزارت نیرو، سازمان انرژیهای تجدیدپذیر (ساتبا)، سازمان برنامهوبودجه، و حتی شرکت توانیر در این فرایند نقش داشتند؟ یا این صرفاً یک تصمیم احساسی و شعاری است که با یک سخنرانی کلید خورد و بدون بررسی فنی به رسانهها پمپاژ شد؟
جای شگفتی است که معاون اول رئیسجمهور، با مدرک دکترای برق، چنین دستوری را صادر میکند، اما حتی به تفاوت نسلهای مختلف پنلهای خورشیدی و شرایط اقلیمی متنوع ایران اشاره نمیکند. آیا واقعاً درک دقیقی از توان تولیدی پنلهای فعلی، مساحت موردنیاز برای نصب آنها، یا میزان هزینه نصب و نگهداری وجود دارد؟
نسل پنلها مهم است، نه فقط شعار استفاده از آنها
اکنون بیشتر پنلهای خورشیدی موجود در بازار ایران از نسل دوم هستند، که بهرهوری آنها حدود ۱۵ تا ۲۰ درصد است. برای تأمین برق یک ساختمان اداری متوسط، با تجهیزات معمولی، حداقل به ۱۰ هزار مترمربع پنل نیاز است، آنهم در شرایط تابش کامل و ایدهآل. حال اگر بخواهیم کل مجموعههای دولتی را پوشش دهیم، چه زیرساختی وجود دارد؟
حتی در صورت استفاده از نسل سوم پنلها با راندمان بالاتر، باز هم با کاهش ۵۰ درصدی مساحت، حجم زیادی از فضا و هزینه موردنیاز است. آیا ساختمانهای اداری در بافت شهری امکان نصب چنین وسعتی از پنلها را دارند؟ آیا برق تولیدی آنها پاسخگوی بار مصرف در تابستان است، زمانی که حتی شبکه سراسری نیز بهسختی تأمین برق میکند؟
تأمین تجهیزات از کدام مسیر؟
سؤال بعدی، تأمین تجهیزات است. آیا قرارداد خرید پنلها منعقد شده؟ از کدام کشور قرار است وارد شوند؟ چین؟ هند؟ ترکیه؟ یا قرار است تولید داخل باشد؟ اگر تولید داخل، آیا کیفیت، تیراژ و پشتیبانی لازم وجود دارد؟
نکته ظریفتر آنکه، بخش عمدهای از پنلهای خورشیدی وارداتی به ایران، از طریق واسطههای غیررسمی یا با تعرفههای گمرکی بالا وارد میشود. آیا برای اجرای سراسری این پروژه، دولت برنامهای برای حمایت از تولید یا واردات رسمی دارد؟ اگر دارد، چرا چیزی اعلام نشده؟ اگر ندارد، این پروژه از همان ابتدا شکستخورده است.
زمانبندی تخیلی؛ ۶ ماه تا رؤیاپردازی
حتی اگر امروز همهچیز آماده باشد، از تخصیص بودجه و تأمین تجهیزات گرفته تا نصب و راهاندازی، در خوشبینانهترین حالت، اجرای این طرح برای تنها بخشی از ساختمانهای دولتی ۶ ماه زمان نیاز دارد. اگر منابع مالی و نیروی متخصص هم فراهم باشد، آیا تا آن زمان قرار است ساختمانهای دولتی بدون برق کار کنند؟ یا همچنان به شبکه متصل بمانند و این طرح فقط در حد یک تابلو باقی بماند؟
سیاستهای سبز یا پاپیونی برای ناکارآمدی؟
واقعیت این است که در بسیاری از کشورهای توسعهیافته، پروژههای مشابه در طول یک دهه با هماهنگی میان شهرداریها، سازمان انرژی، بخش خصوصی و نهادهای تحقیقاتی اجرا شدهاند. نه با یک دستور فوری از بالاترین مقام اجرایی، و نه با غفلت از جزئیات فنی و زیرساختی.
در ایران، آنچه تحت عنوان انرژیهای تجدیدپذیر معرفی میشود، بیش از آنکه یک سیاست ملی باشد، به «پاپیونی زیبا بر گردن ناکارآمدی سیستم انرژی» تبدیل شده است؛ تزئینی برای پنهان کردن بحرانهایی که هر تابستان در قالب خاموشیها، کسری برق، و فرسودگی زیرساخت خود را نشان میدهند.
مردم، برق را لمس میکنند، شعار را نه
مردم ایران، با قبض برق، با قطعیهای پیدرپی، با نوسانات ولتاژ، و با هزینه خرید تجهیزات برقی زندگی میکنند. آنها شعارها را لمس نمیکنند، اما خاموشیها را چرا. وقتی شبکه سراسری هنوز درگیر کسری تولید است، و هزاران نیروگاه کوچک و بزرگ نیاز به تعمیر دارند، چرا ناگهان تصمیم به جداسازی ساختمانهای دولتی گرفته شده؟
پیشنهاد: صادقانه بگویید، مطالعات انجام نشده است
شاید اگر دولت صادقانه میگفت که «تصمیم به اجرای آزمایشی این طرح در چند ساختمان گرفته شده و در حال بررسی جزئیات هستیم»، مردم، رسانهها و حتی متخصصان همراهی بیشتری نشان میدادند. اما اینکه بدون اطلاعرسانی شفاف، ناگهان تصمیمی در سطح ملی اعلام شود، بیشتر به عوامفریبی شبیه است تا حکمرانی هوشمندانه.
طرحی که میتوانست ملی باشد، قربانی سیاستزدگی شد
استفاده از پنلهای خورشیدی یک نیاز واقعی است، اما اجرای آن نیاز به عقلانیت، مشارکت بخش خصوصی، زیرساخت مالی و فنی، و صداقت در اطلاعرسانی دارد. اگر دولت بهدنبال تغییر واقعی است، باید از آزمونوخطاهای رسانهای دوری کند و با دعوت از متخصصان، مسیر عملی، تدریجی و شفاف را دنبال کند.
در غیر اینصورت، این طرح هم به سرنوشت بسیاری از پروژههای نیمهتمام و بینتیجه دچار خواهد شد؛ طرحی سبز در کلام، اما سیاه در واقعیت.
محمود احمدی
مدیرمسئول