پنجشنبه 27 شهريور 1404 - Thursday, September 18, 2025
بیماران چشم‌انتظار، مسئولان بی‌تفاوت؛ دکتر باقرزاده بر اساس کدام منافع، از مدیرکل بحران‌ساز حمایت می کند؟تقویت روابط بین ایران و پاکستانآمریکا تحریم‌های جدیدی علیه ایران اعمال کردتخلف محرز سه شرکت بزرگ در برنجزوج‌های شاغل و بحران فرسودگی ذهنیافزایش دمای هوا در نوار شمالیسفر به وین با دستاورد‌های مهم به پایان رسیدفریاد بی‌صدای خوزستان را بشنوید!شباب الاهلی امارات ۱ - ۱ تراکتورنتانیاهو با ترامپ دیدار می‌کندسپاهان ۰ - ۱ الحسین اردنحمله یمن به اهداف حساسسیاست‌های آمریکا در قبال ایران مداخله‌جویانه و مزورانه استصفحه نخست روزنامه‌های امروزحمله به حماس در قطر، حمله‌ای در میدان، نمایشی در رسانه!مستاجران چشم انتظار سیاست های مسکن دولتآزمون سخت آبی پوشانحکم اعدام بابک شهبازی جاسوس موساد اجرا شدآقای استاندار؛ با رأی مردم بازی نکنید! / نه شوراها ارث پدری شماست و نه مردم قیم می خواهند/ اقتصاد استان با شعارهای میلیاردی نجات نمی‌یابدهندسه نظم جدید جهانی شکل خواهد گرفت
تاریخ :1398/11/19 8:02 AM
روایتی از فقر در زندگی رهبری معظم

در آستانه چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، صفحه مجازی ریحانه وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای، قصد دارد روایت هایی تاریخی از همراهی همسر مکرمه‌ رهبر معظم انقلاب در طول سالیان مبارزه با رژیم ستمشاهی را منتشر کند.

در آستانه چهل و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، صفحه مجازی ریحانه  وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای، قصد دارد روایت هایی تاریخی از همراهی همسر مکرمه‌ رهبر معظم انقلاب در طول سالیان مبارزه با رژیم ستمشاهی را منتشر کند.

صفحه ریحانه در دومین قسمت از این روایت به موضوع فقر پرداخته است. در متن کامل این پست آمده است:

«روایت‌هایی تاریخی از همراهی همسر مکرمه‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در طول سالیان مبارزه با رژیم ستمشاهی

بخش دوم: فقر

عواقب مبارزه با دستگاه حاکم یکی از مصائب بود، فقر ونداری گرفتاری بعدی. بی‌پولی دوره اقامت در قم، در مشهد هم ادامه یافت؛ و این‌بار در کنار همسری که با طعم تلخ آن آشنا نبود. سختی‌های بی‌پولی همچنان پابرجا بود.

سیدعلی خامنه‌ای پس از بازگشت به مشهد، مباحث فقهی خود را با پدر پی‌گرفت. صبح‌ها راهی منزل قدیمی خود می‌شد و پس از پایان محفل علمی در اتاق باستانی پدر، برای تدریس به مدرسه نواب می‌رفت.

اوایل زندگی مشترک بود. صبح که می‌خواست از خانه بیرون آید، همسرش گفته بود که برای ظهر چیزی نداریم؛ فکری کن؛ و اکنون در کوچه پس‌کوچه‌های منتهی به مدرسه نواب یادش آمد که چه سفارشی به او شده‌است.

«دست کردم توی جیبم. جیب‌های بالا که هیچ نداشت... جیب پایین... حدود چهار ریال یا چهار ریال و ده شاهی... بود... بی‌اختیار خنده‌ام گرفت... و گفتم الحمدلله... واقعاً هیچی نداشتم... این طور نبودم که مثلاً از فلان کس بگیرم یا از توی بانک بردارم، نه. نه یک ریال ذخیره، نه یک امکان... در چنین مواقعی خیلی به من فشار می‌آمد.»

روزی نبود که دغدغه معاش نداشته باشد. همیشه مقروض بود و اعداد این دیون دائم افزایش می‌یافت. گاه اگر منبری می‌رفت و صاحب مجلس کرامتی نشان می‌داد، صرف پرداخت قرض‌ها می‌شد، و «باز هم پولم تمام می‌شد، باز هم وضع زندگی‌ام همان‌طور بود.»

 

 

 

نرم‌افزار اندرویدی مودم‌یار - ModemYar
مرکز خیریه نگهداری معلولین ذهنی نوشیروانی بابل
محک، موسسه خیریه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان
شرکت دانش بنیان ابررایانه طبرستان abarsoft.ir
محل تبلیغات شما
نظرات شما
+ نظردهید
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به بصیرآنلاین می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Copyright © 2025 BasirOnline website.
All rights reserved. Reproduction is permitted by referring to the source.